نمک زندگی ما
سید علی: مامان! اگه گفتی یه موش جادوگر چه جوری یه گرگو می خوره؟
مامان: چه طوری؟
سید علی: تبدیلش میکنه به یه گرگ پنیری، بعد تیکه تیکه اش می کنه و می خوره.
دیشب رفته بودیم خرید. دیر اومدیم . من سریع مشغول پختن غذا شدم. محمدحسین هم تب داشت چون واکسن زده بود. آشپزخونه هم بعد خرید خیلی شلوغ پلوغ بود و .... خلاصه خدا منو ببخشه. نمازم قضا شد.
یهو ساعت 12.5 یادم افتاد و بلند گفتم: وای! نمازم قضا شد. سید علی با تعجب گفت: مامان! یعنی چون داشتی غذا می پختی نمازت غذا شد؟
آقاهه داشت به من آدرس می داد: میرین کریم خان، سر ویلا.....
سید علی: کدوم ویلااا؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی