سیدعلیسیدعلی، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

هدیه ی بی همتا

حواس پرتی

1390/4/5 8:25
نویسنده : مامان پسرها
182 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز سید علی رو بردم تئاتر "رؤیای شال زرین". دیرمون شده بود و با عجله آماده شدیم و زدیم بیرون. niniweblog.comنمایش شاد و خوبی بود.niniweblog.comعلی هم تقریبا خوشش اومد.(چون کلا مشکل پسنده و هر چیزی راضی‌اش نمی‌کنه). بعدشم رفتیم پارکی که علی دوست داشت تو چهار راه کردستان و دو سه ساعتی علی بازی کرد و خوش گذروند. از اون جا هم رفتیم خونه‌ی مامی واسه شام.

حالا می‌رسیم به نکته‌ی داستان:

تو تموم این ٤ ساعت من کفش های لنگه به لنگه پام بود! niniweblog.com

 دو تا کفشی که تقریبا هیچ شباهتی به هم نداشتن. یکی مشکی، یکی کرم قهوه‌ای. یکی بندی، یکی چسبی.تنها وجه شبه‌شون این بود که جفتشون آدیداس بودن. (اینو واسه این گفتم که بدونین دیگه اون قدرام حواس پرت نبودم که کفش تق‌تقی رو با کفش ورزشی بپوشم. نه! niniweblog.comجفتشون اسپورت بودن!)    و تازه تا وقتی می‌خواستیم از خونه مامی برگردیم، نفهمیده بودم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان علی
4 تیر 90 15:38
اینم از حسنای مادر بدنه.سید علی رو ببوس
مامان شاهده
6 تیر 90 16:49
سلام وااااااااااااااای عزیزم...چقدر جالب بود...

سلام خانومی! آره! ولی باید نظر آدمای توی سالن انتظار تئاتر و آدمای توی پارکم تصور کنی!

زاپولیا(خاله زهرا)
26 تیر 90 15:41
عاشق این یه جور گیجیه خوبتم
مامان هاني
6 مرداد 90 11:32
سلام.خاطره خيلي جالبي بود.