حسادت
سر شام بودیم و من داشتم با دقت و البته محبت به محمدحسین غذا می دادم. یهو سید علی گفت: مامان! یه چیزی بگم؟ من بعضی وقتا به داداش حسودیم میشه.
نمیدونین در یک لحظه چقدر فکر از سرم عبور کرد و دچار چه حسی شدم. این که شاید زیادی قربون صدقه محمد حسین رفتم. شاید به سیدعلی کم توجهی کردم. شاید باید بیشتر محبتم رو بهش ابراز کنم... خلاصه کلی عذاب وجدان گرفتم و پرسیدم: چرا مامان؟
سید علی(با پوزخند موذیانه): آخه محمدحسین داداشی به خوبی من داره!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی