غذای آماده
محمد حسین تقریبا دو ماهش بود و ما برای خرید رفته بودیم بیرون. ترافیک بدی بود و تو گرسنه شده بودی. جایی هم نمی شد پیدا کرد که چیزی برات بگیریم. تو همین احوالات، محمد حسین گشنه اش شد و شروع کرد به شیر خوردن. و تو خیلی مظلومانه و انگار که داشتی با خودت حرف می زدی، گفتی: خوش به حال داداش! هر وقت بخواد خوراکیش آماده است. ...
نویسنده :
مامان پسرها
0:27